محل تبلیغات شما

یک روز خسته کننده را پشت سرگذاشته بودم.خیلی خسته بودم . هم فکری وهم جسمی.

شب با همسرم درمورد زندگی وچون وچرا هاش بحث میکردم.نمیدونم چی شد که به خاطر یک حرف ساده ی بی اهمیت اعصابم بهم ریخت 1البته همسربنده هم انگار دنبال بهانه بود!اونم عصبانی شدو شروع کرد.

من بیشتر وقتها بحث ورها میکردم ومیرفتم .اما این بار انگار دلم خیلی پربود.شروع به دادو بی داد کردم و

جنجال شد!یکی اون گفت و10 تا من شاید 10 دقیقه توی  این حال بودم . ولی از اون تایم به بعد فقط داشتم سرو صدا میکردم.مثل بچه ها منتظر بودم همسرم من وبغل کنه !تا اروم بشم!

من خسته ی روحی وجسمی بودم.شاید شروع دعوا وجنجال تقصیر من بود .ولی دلم یک حرکت مردونه 

وبزرگ از همسرم میخواست!من زنم و زود روحیم تحت تاثیر خوشی ها وناخوشی ها قرار میگیره.پس این انتظار زیاد شاید در اون لحظه از نظر خیلی ها غیر قابل درک باشه.والبته بی جا.

ولی کاش بعضی وقتها .فقط بعضی وقتها ودر زمان هایی که لازم یک نفر تو ی درگیری ها ومشاجره ها 

چشماش وببنده وطرف مقابل و بغل کنه !مطمعنم نتیجه عالی میشه.

البته میدونم شاید این یه رویا باشه.ولی خیلی از واقعیت ها از رویاها سرچشمه گرفتند .

پس چرا این رفتار رویایی واقعیت پیدا نکنه.

 

شاید هیچ وقت نفهمی!!

تصمیماتی که میگیرم!

چرا به من توجه نمی کنی

ها ,یک ,ولی ,خیلی ,شاید ,همسرم ,بعضی وقتها ,زیاد شاید ,انتظار زیاد ,شاید در ,در اون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ghanoni DOWNLOAD شادی ستارگان ۹۸ پرسش مهر 20