محل تبلیغات شما

ما آدما احتیاج به دیده شدن داریم.

همیشه می خواهیم در راس امور ودید یک جمع باشیم.

حالا اون جمع میتواند خانواده باشد.می تواند مدرسه ودانشگاه باشد.

می تواند جمع دوستان باشد.

درهرصورت من به شخص همیشه محتاج دیده شدن بودم.

به طوری که بیشتر درگیری ها ومشاجره های من با مخاطبم .همین بی توجهی بوده.

در دوران کودکی رویای بزرگ شدن را داشتم.فکرمیکردم چون کوچکم اهمیتم کمتر.

وقتی به سن نوجوانی رسیدم بیشتر توجه طلب شدم.طوری که دست به هرکاری میزدم تا دیده شوم.

بیشتر وقتها هم دچار افسردگی می شدم چون آنطورکه باید متوجه من نمی شدند.

در دوران جوانی مغرور و به قولی دماغم پرباد بود.منم منم داشتم!!

خودم را عالم دهر می داستم.

خب می شود حدس زد که با این اخلاق وطرز فکر همیشه درگیری ومشاجره بین من وما وجود داشت

کم کم که پا به سن میانسالی و پیری گذاشتم.از اینکه اینقدر تلاش کردم تا در دید همه باشم اگر کمی با فکر درست وبه قولی پخته تر سعی درجلب رضای پروردگار میکردم.حتما خداوند هم مرا بزرگ ودر توجه دیگران قرار می داد.

ولی افسوس که انسان ها می خواهند همه چیز را خودشان تجربه کنند. درصورتی که فرصت اندک دارند.

وقتی مادربزرگ حرف هایش به اینجا رسید .حلقه اشکی که دور تا دور چشمانش را گرفته بود جمع شدورو ی گونه اش غلطید.

راست می گفت. اگر قرار است هر کسی خودش دنیا را تجربه کند فرصتی برای استفاده وبه کاربستن تجربه های کسب شده ندارد.پس چه قدر خوب می شد جوانها تجربه پیران را سرلوحه زندگی قرار می دادند.

 

شاید هیچ وقت نفهمی!!

تصمیماتی که میگیرم!

چرا به من توجه نمی کنی

جمع ,تجربه ,توجه ,دیده ,شدن ,داشتم ,می تواند ,قرار می ,طوری که ,باشد می ,در دوران

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ تخصصی شطرنج